ما چطور ارتعاش(یا فرکانس) ارسال میکنیم؟
ما چطور ارتعاش(یا فرکانس) ارسال میکنیم
در اینجا منظور ما از ارتعاش و فرکانس یه یک معناست. وحالا که مفهموم ارتعاش رو فهمیدیم باید بدانید که ما هر لحظه با توجه کردن به هر چیزی درحال ارسال ارتعاشاتی هستیم به جهان هستی که وقتی به ارتعاشات و افکار که در واقع از توجهات و احساسات ما نشات می گیرد ما را در شرایط و موقعیت های قرار می دهد که آدمها، چیزها، شرایط و اتفاقاتی هم جنس ارتعاشات ما وجود دارد و با آنها برخورد می کنیم.
توجه کردن یعنی چه شما وقتی :
در مورد چیزی حرف بزنید
چه به چیزی گوش بدید
چه در مورد چیزی بنویسید
چه به چیزی نگاه کنید
چه چیزی را بخوانید
چه چیزی را به یاد بیاورید
چه به چیزی فکر کنید
حتی چیزی رو بو کنید
و چه عملی را انجام دهید
و….
در کل به هر شکلی به هر چیزی توجه کنید شما در حال ارسال ارتعاش و فرکانس به آن موضوع هستید و این یعنی دارید از جنس آن موضوع وارد زندگیتون می کنید.
شما از صبح که چشمانتان را باز می کنید بالاخره چه بخواهید چه نخواهید در حال توجه کردن به یکسری چیزها هستید مثلا فرض کنید شما مدتی است که یک فکری ذهن شمارو مشغول کرده و در مورد آن زیاد فکر می کنید، شما در حال ارسال ارتعاش به آن موضوعی که در ذهن شما می گذرد، هستید و کار قانون جذب اینجا این است که شما رو در شرایطی قرار می دهد که از جنس همان چیزهای و شرایط و اتفاقات و آدمهایی که در حال توجه به آن هستید بیشتر وجود دارد. و یا مثلا شما تمایل دارید لاغر بشید و مدتی است با آن فکر می کنید بعد از مدتی می بینید که چند تا از دوستان شما بدون اینکه شما به آنها چیزی گفته باشید با شما در مورد لاغری صحبت می کنند و یا ناخوداگاه شما تبلیغات های لاغری برای شما پررنگ تر می شوند و در خیابان و روزنامه یا مجلاتی که در مورد لاغری هستند توجه شما را جلب می کنند این در واقع شروع نشانه های اولیه است تا شما را در مسیر آنچه که به آن بیشتر توجه می کنید قرار دهد. این قانون درمورد همه چیز صدق میکند و هر موضوعی که شما در ذهنتان قرار دهید به همین شکل در است.
در اینجا چند مثال ساده دیگه میخوام بزنم تا شما دقیقا متوجه بشید و درک کنید که قانون ارتعاش و فرکانس چطورکار میکند.
مثال اول: فرض کنید که یک شخصی مدام هر وقت با هرکسی ارتباط برقرار می کند همیشه به دنبال خصوصیات منفی افراد میگرد و مدام در مورد خصوصیات منفی افراد صحبت می کند و فکر می کند و همیشه در حال غیبت کردن است، پس این شخص همیشه در حال توجه کردن به خصوصیات منفی افراد است این یعنی این شخص در حال ارسال ارتعاش( یا فرکانس) خصوصیات و ویژگی های منفی انسانها است که کار قانون جذب در اینجا این است که مدام انسانهایی رو در مسیر این شخص قرار می دهد که از این جنس خصوصیات منفی که بیشتر به آن توجه می کند را بیشتر دارند و او را با آن خصوصیات بد آزار می دهند و او همیشه مواردی بیشتری برای غر زدن دارد و هیچ وقت تمام نمی شود چون او مدام در حال ارسال ارتعاش منفی است تا وقتی که خودش تصمیم بگیرد دست از توجه به خصوصیات منفی افراد و غیبت کردن و… بردارد.
مثال دوم: فرض کنید شخصی هستید که مدام همیشه پیگیر اخبار و روزنامه های حوادث هستید و همیشه آن ها را پیگیری می کنید با این کار شما همیشه در حال توجه کردن به مواردی چون قتل، دعوا، جنایت، دزدی، زورگیری و … هستید و توجه کردن یعنی شما در حال ارسال ارتعاش (یا فرکانس) به سمت موضوعاتی که به آنها اشاره شد هستید و وقتی شما به صورت مداوم ارتعاش یک موضوع رو به جهان می فرستید، جهان اتفاقات، شرایط،آدمها و موقعیت هایی رو برای شما بوجود میاورد که از جنس همان چیزهایی که به آن توجه کردید و ارتعاش آن را فرستاده اید بیشتر ببینید مثلا در ابتدا شما در خیابان دعوا و درگیری زیاد می بینید و وقتی شما آنجا هستید اون دعوا یا دزدی و جنایت اتفاق میافتد و یا شاید بی خود و بی جهت کسی به شما گیر بدهد و دعوایتان بشود و یا تو محله شما یا همسایگی شما اتفاقاتی چون قتل و دزدی و جنایت و اتفاق بافتد و وقتی شما مدام به این توجه هات ادامه میدهی و ارتعاش آن را میفرستی از جنس این اتفاق ها وارد زندگی خود شما هم میشود و برای شخص خود شما هم اتفاق میافتد چرا؟ چون توجه و تمرکز شما کاملا به چیزهایی از این دست بوده است و با آنها هم ارتعاش شده اید و کار قانون جذب دقیقا این است که از جنس چیزهایی که شما بشتر در طول زندگی و شبانه روزتون به آن توجه میکنید بیشتر وارد زندگیتان میکند.
مثال سوم: در این مثال میخواهم یک خاطره از یک دوست براتون بگم که یک ماشینی خریده بود که تقریبا نو بود ولی خود این فرد مدام از خراب شدن ماشین قبلیش حرف میزد و همش در حال صحبت کردن در مورد خراب شدن و اذیت شدن از ماشین قبلیش بود و یکماه بعد از اینکه ماشین جدید رو خریده بود به طور عجیبی این ماشن نو عیب و ایرادهای نا معقول پیدا می کرد و خراب میشد و جالب اینجا بود که چند سال بعد از فروش این ماشین وقتی که قانون رو توضیح دادم فهمید که خود او مدام توجه و تمرکزش روی خراب شدن ماشین بوده و ارتعاش خرابی ماشین رو فرستاده و حتی با وجود اینکه ماشین جدید خریده بود ولی ماشین جدید و نو او هم خراب می شد و نکته جالب ترش به قول خودش این بود که دقیقا روزهای پنج شنبه که به بیرون می خواستند بروند خراب میشد چون به گفته خودشون می گفتند که ما منتظر بودیم پنج شنبه ها ماشین خراب شود و وقتی این اتفاق میافتاد می گفتند میدونستیم قرار اینجوری بشود. با این تفاسیر ایشون باید چیکار میکرد؟ جواب اینکه ایشون باید به جای توجه به ماشین قبلی و خراب شدن آن که نا خواسته ای ایشون بود و احساس ایشون رو بد میکرد توجه خود را به خصوصیات و ویژگی های مثبت ماشین جدیدش میکرد و مدام در مورد آنها صحبت میکرد.
مثال چهارم: چند وقت پیش در یک کلاس بزرگ آموزشی یک دوستی پیدا کردم که خیلی خوش صحبت و خندان و خوش اخلاق بود و خیلی با همه گرم می گرفت و دوستان زیادی رو در همون کلاسی که من کسی رو نمی شناختم داشت در ابتدا فکر کردم شاید این بنده خدا از قبل همه این آدمها رو می شناسد بعد فکر کردم دیدم نه ایشون منم نمی شناخت ولی با منم خیلی خوش برخورد و خندان برخورد می کرد و همیشه از ویژگی های خوب من و کسانیکه با آنها در ارتباط بود تعریف می کرد و بهشون میگفت که شما خیلی عالی هستی که فلان ویژگی خوب رو داری یا مثلا به یکی میگفت خیلی خوش لباس و شیک هستی یه یکی دیگه میگفت شما خیلی تو کارت حرفه ای هستی و به یکی می گفت شما در توضیح دادن این مطالب خیلی فوق العاده بودی، دقیقا اونجا من به فکر فرو رفتم و به خودم گفتم این دقیقا خود قانون رو داره انجام میده و طبق قانون به هر کسی یا چیزی حس خوبی بدی و به ویژگیهای خوبش توجه کنی دقیقا اون احساس خوب رو بهت بر میگردونن و دلیل اینکه این دوست من با اینهمه آدم در اونجا دوست شده بود و هرکسی میدیدش بغلش میکرد و باهاش گپ میزد دقیقا این بود که ایشون مدام در حال توجه کردن و گفتن نکات مثبت افراد و دادن حس خوب به اونها بود. و این مثال دقیقا با موضوع این کتاب در ارتباط است و جز یکی از تمرین هایی که شما باید انجام بدید که در ادامه حتما به آن اشاره میکنم.
مثال پنجم: حتما این ضرب المثل رو خیلی شنیدید که میگن مار از پونه بدش میاد در خونش سبز میشه، این ضرب المثل دقیقا داره قانون جذب رو میگه یعنی وقتی شما از چیزی بدتون میاد و احساس بدی به اون دارید و به اون توجه می کنید و در مورد اون حرف میزنید دقیقا دارید اون رو وارد زندگی خودتون میکنید،شاید در اطرافیانتان دیده یا شنیده باشید مثلا شخصی از یک خصوصیت یا ویژگی یا اخلاق خاصی بسیار بدش می آمده و به اون حساس بوده مثلا شخصی از خر و پف کردن بسیار متنفر بوده ولی وقتی ازدواج می کند همسرش دقیقا همان ویژگی رو دارد، در اینجا دقیقا همان ضرب المثل مار و پونه صدق میکند که به چیزهایی که دوست ندارید نباید توجه کنید چون هر توجهی یعنی هم ارتعاش شدن با آن و از جنس همان را وارد زندگی خود میکنید.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عالی بود